سطح 2

جلسه 1 صفات اصلی: استعلاء و استفال

جلسه ۱ صفات اصلی: استعلاء و استفال

استعلاء و استفال
کلمه استعلاء بر وزن استفعال از ریشه علا به معنای برتری طلبی است استعلاء در تجوید عبارت است از: میل ریشه زبان به سوی کام بالا.
کلمه استفال بر وزن افتعال از ریشه سَفَلَ و به معنای پست شدن و پایین آمدن .است در تجوید, استفال عبارت است از پایین آمدن ریشه زبان و دور شدن آن از کام بالا.

جلسه 2 صفات اصلی: جهر-همس-اطباق-انفتاح

جلسه ۲ صفات اصلی: جهر-همس-اطباق-انفتاح

جهر-همس-اطباق-انفتاح
جهر در لغت: به معنای آشکار بودن و آواز بلند آمده است.
جهر در تجوید: وجود صوت حاصل از ارتعاش تارهای صوتی در خلال تلفظ حروف.
همس در لغت: به معنای «مخفی بودن – صدای آهسته» آمده است.
همس در تجوید عبارتست از: «بی بهره بودن حرف از صوت مجهوره در اثر عدم ارتعاش تارهای صوتی».
اطباق در لغت: به معنای روی هم قرار دادن دو سطح منطبق کردن.
اطباق در تجوید عبارت است: از منطبق کردن سطح زبان با شکل سقف دهان؛ البته اطباق لزوماً به معنای چسبیدن زبان به کام بالا نیست بلکه زبان به شکل سقف دهان در می آید.
انفتاح در لغت: ضد اطباق و به معنای باز شدن و جدا شدن
انفتاح در تجوید عبارت است: از عدم انطباق سطح زبان با سقف دهان

جلسه 3 صفات اصلی: اصمات-اذلاق-شدة-رخوة

جلسه ۳ صفات اصلی: اصمات-اذلاق-شده-رخوه

آموزش تجوید سطح ۲
توسط استاد: سید محسن موسوی بلده
جلسه ۲ صفات اصلی: اصمات-اذلاق-شده-رخوه
اصمات در لغت: به معنای «خاموش کردن – ساکت کردن» آمده است و عبارت است از سنگین و سخت اداء شدن حرف و امتناع آن از سهولت در تلفظ.
و در تجوید اصمات عبارت است: از «یعنی امتناع این حروف از جمع شدن در کلمات چهار یا پنج حرفی».
اذلاق در لغت: به معنای تیز کردن آمده است .
اذلاق در اصطلاح تجویدی عبارت است: از سرعت و سهولت تلفظ حرف
شده: معناى لغوى آن قوت، در اصطلاح تجویدی انسداد کامل صوت در مخرج حرف
رخوه و رخاوه: معناى لغوی آن سستی، و در اصطلاح تجوید جریان کامل صوت در مخرج حرف

جلسه 4 صفات فرعی: توسط-صفیر-تفشی-استطالة

جلسه ۴ صفات فرعی: توسط-صفیر-تفشی-استطاله

آموزش تجوید سطح ۲
توسط استاد: سید محسن موسوی بلده
جلسه ۴ صفات فرعی: توسط-صفیر-تفشی-استطاله
توسط حالتی است بین شده و رخوه که نه صوت قطع می شود و نه به راحتی اجازه جریان کامل می یابد بلکه حالتی بینابین دارد.
صفیر در لغت: «صوت شبیه صدای پرنده را گویند» و در تجوید: «صدای سوت مانندی است که از سه حرف « ص – س – ز» شنیده میشود.»
تفشی در لغت: «به معنای فاش شدن، انتشار و پخش شدن» است. و معنای تجویدی تفشی عبارتست از : «انتشار هوا در فضای دهان هنگام تلفظ حرف»
استطاله در لغت: به معنای «امتداد، طولانی شدن و سرکشی است.» و در تجوید عبارتست از: «امتداد صوت از اول کناره زبان تا انتهای آن»

جلسه 5 صفات فرعی: انحراف-تکریر-بحة-قلقله-لین- غنه-نبره

جلسه ۵ صفات فرعی: انحراف-تکریر-بحه-قلقله-لین- غنه-نبره

آموزش تجوید سطح ۲
توسط استاد: سید محسن موسوی بلده
جلسه ۵ صفات فرعی: انحراف-تکریر-بحه-قلقله-لین- غنه-نبره
انحراف در لغت به معنای «میل و عدول». و در تجوید عبارتست از : «میل و انحراف حرف از مخرجش به سوی مخرج دیگر» البته انحراف به سوی صفات دیگر نیز ذکر شده است.
تکریر در لغت: به معنای تکرار کردن آمده است. و در اصطلاح تجوید عبارتست از: «قابلیت تکرار بسیار سریع حرف»
بحه در لغت: به معنای «گرفتگی صدا است.»
قلقله در لغت: به معنای «جنبش، اضطراب، بیقراری و تکان خوردن است». و در تجوید عبارت است از: «حرکت مختصر حرف ساکن».
لین در لغت: «به معنای نرمی ضد خشونت». ودر تجوید عبارت است: «از به نرمی اداء شدن حرف»
غنه صوتی آهنگین است که از فضای بینی (خیشوم) خارج می شود و از صفات لازمه دو حرف «م» و «ن» محسوب میگردد.
نبره در لغت: «به معنای اشراف، تسلط و فرازمندی». و در تجوید عبارت است از: «صدایی قوی و تیز که از حرف همزه شنیده میشود»

جلسه 6 احکام حروف: تفخیم و ترقیق

جلسه ۶ احکام حروف: تفخیم و ترقیق

آموزش تجوید سطح ۲
توسط استاد: سید محسن موسوی بلده
جلسه ۶ احکام حروف: تفخیم و ترقیق
احکام حروف حالاتی است که هنگام ترکیب حرف در کلمات برای آن پیش می آید.
تفخیم در اصطلاح تجوید: «درشت و پرحجم تلفظ کردن حرف یا حرکت است».
ترقیق در لغت: «به معنای رقیق کردن و از غلظت چیزی کاستن است». و در تجوید عبارت است از « نازک و کم حجم تلفظ کردن حرف یا حرکت».
همه حروف استعلاء در همه شرایط بدون استثنا «تفخیم» میشوند؛ اما باید دانست میزان تفخیم این حروف در حالات مختلف کم و زیاد میشود (از بین نمیرود).

جلسه 7 احکام حروف: ادغام و نون ساکنه

جلسه ۷ احکام حروف: ادغام و نون ساکنه

آموزش تجوید سطح ۲
توسط استاد: سید محسن موسوی بلده
جلسه ۷ احکام حروف: ادغام و نون ساکنه
ادغام در لغت: «به معنای داخل نمودن و درهم آمیختن است.» و در اصطلاح تجوید عبارت است از: «حذف حرف ساکن و مشدّد نمودن حرف بعد.» به روایت حفص از عاصم ادغام سه نوع است ۱. متماثلین؛ ۲ متجانسین؛ ۳. متقاربین.
نون ساکنه: الف) اظهار در لغت: «به معنای ظاهر نمودن است.» در تجوید عبارت است از: «اداء حرف از مخرجش بدون هیچ گونه دخل و تصرف» هرگاه نون ساکنه به شش حرف حلقی برسد «اظهار» میشود. ب) ادغام نون ساکنه در شش حرف «یَرمَلون» ادغام میشود. حروف یرملون عبارت اند از: ی -ر – م – ل – و – ن ج) اقلاب در لغت: «به معنای دگرگون کردن و تبدیل نمودن است.» در اصطلاح تجوید، تبدیل نون به میم را اقلاب گویند. د) اخفاء در لغت: «به معنای پنهان کردن است.» در تجوید عبارت است از: «اداء حرف در حالتی بین اظهار و ادغام.»

جلسه 8 احکام حروف: میم ساکنه-غنه-مد و قصر

جلسه ۸ احکام حروف: میم ساکنه-غنه-مد و قصر

آموزش تجوید سطح ۲
توسط استاد: سید محسن موسوی بلده
جلسه ۸ احکام حروف: میم ساکنه-غنه-مد و قصر
میم ساکنه با توجه به حرفی که پس از آن واقع میشود سه حکم مختلف پیدا میکند:
الف) ادغام فقط در حرف «م» انجام میشود (ادغام متماثلین). ب) اخفاء میم ساکنه نزد حرف «ب» اخفاء میشود. ج) اظهار میم ساکنه نزد بقیه حروف اظهار میشود؛ یعنی بدون هیچ تصرفی از مخرجش اداء میگردد.
غنه صدائی را گویند که از خیشوم (فضای بینی) خارج میشود. مد از لحاظ لغوی: «به معنای زیادت یا فزونی است.» در اصطلاح قرائت عبارت است از : «امتداد صوت در حرف مد بیش از میزان طبیعی.» قصر در لغت: «به معنای کوتاهی و ضد مد است»

جلسه 9 احکام حروف: مدهای فرعی و اشمام

جلسه ۹ احکام حروف: مدهای فرعی و اشمام

آموزش تجوید سطح ۲
توسط استاد: سید محسن موسوی بلده
جلسه ۹ احکام حروف: مدهای فرعی و اشمام
مدهای فرعی عبارت اند از: متصل – منفصل – لازم – عارض – لین
۱. مد متصل: اگر حرف مد با همزه در یک کلمه باشد به آن نوع مد، مد متصل گویند.
۲. مد منفصل: مدی را گویند که حرف مد در آخر یک کلمه و همزه در آغاز کلمه بعدی واقع شده باشد.
۳. مد لازم: هرگاه سبب مد سکون لازم باشد مد لازم پدید می آید.
۴. مد عارض: هرگاه پس از مد، سکونی که در اثر وقف پیش آمده است واقع شود مد حاصله را مد عارض گویند عارض به معنای موقتی و غیر ذاتی است.
۵. مد لین: مد لین مدى است که حروف آن واو ساکنه ماقبل مفتوح و یاء ساکنه ماقبل مفتوح باشد و سبب آن سکون است.
اشمام در کلمه «لا تَأْمَنَّا» در هنگام تلفظ نون مشدّد در کلمه باید لبها به حالت ضمه در آید (بدون صدای ضمه)